هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از عشق بی‌پایان، فراق، صبر و امید به وصال سخن می‌گوید و از ناتوانی خود در برابر این عشق بزرگ می‌نالد. او با تصاویر زیبایی مانند گل، باد، ابر و بلبل احساسات خود را توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و اندوه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۹۷

گر دست رسد روزی در پات سرافشانم
هر چند نثارت را لایق نبود جانم

پیش گل سیمینت چون شاخ خزان دیده
با این همه بی برگی از باد زرافشانم

گفتم که بجمعیت چون آب روانم کن
بادی که همی داری چون خاک پریشانم؟

شکر از تو بدین نعمت ذکریست که کم گویم
صبر از تو بدین طاقت کاریست که نتوانم

در کار تو از یاران هیچم مددی ناید
ای جمله مدد از تو مگذار بدیشانم

گر عشق بیک بازی صد جان ببرد از من
دست آن منست ای جان چون با تو همی مانم

زآن صورت جان پرور یادم دهد ای دلبر
هر نقش که می بینم هر حرف که می خوانم

چون ابر بسی بودم گریان ز فراق تو
ای گل بوصال خود چون غنچه بخندانم

شاهین جهانگیری از دام برون رفته
با دست نمی آیی چندانت که می خوانم

من بلبلم و هرگز زین شهره نوانکند
بی برگی شاخ گل خامش بزمستانم

من در طلب وصلت چون سیف نیم خاکی
ریگم، نتوان کردن سیراب ببارانم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.