هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او از جدایی و دوری رنج میبرد و زندگی بدون معشوق را بیمعنا میداند. شاعر از ناتوانی در توصیف جمال معشوق، عشق بیپایان و وابستگی شدید خود میگوید و حتی جانفشانی برای معشوق را پذیرفته است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۴۰۱
بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم
شکستم آرزوی خود باین و آن چه کنم
درون پرده مرا چون نمی دهی راهی
چو پرده بر در و چون در بر آستان چه کنم
اگر میان تو و دل فتاد پیوندی
کنون تو دانی و دل، من درین میان چه کنم
حرام دارم جز غصه تو هر چه خورم
گناه دانم جز کار تو هرآن چه کنم
مرا هزار زبان باید ارنه معلومست
که من بوصف جمالت بیک زبان چه کنم
بصبر عشق تو گفتم بپوشم از اغیار
چو رنگ روی بگوید، منش نهان چه کنم
بترک شهر و وطن گفتم و توانستم
بترک کوی تو گفتن نمی توان، چه کنم
سزد اگر نکشد بی خاطرم ببهشت
که عندلیبم و بی گل ببوستان چه کنم
بهار آمد و مردم به گلستان رفتند
مرا که روی تو باید بگلستان چه کنم
اگر برای لبت جان فدا کنم شاید
چو آن لب آب حیات منست جان چه کنم
شکستم آرزوی خود باین و آن چه کنم
درون پرده مرا چون نمی دهی راهی
چو پرده بر در و چون در بر آستان چه کنم
اگر میان تو و دل فتاد پیوندی
کنون تو دانی و دل، من درین میان چه کنم
حرام دارم جز غصه تو هر چه خورم
گناه دانم جز کار تو هرآن چه کنم
مرا هزار زبان باید ارنه معلومست
که من بوصف جمالت بیک زبان چه کنم
بصبر عشق تو گفتم بپوشم از اغیار
چو رنگ روی بگوید، منش نهان چه کنم
بترک شهر و وطن گفتم و توانستم
بترک کوی تو گفتن نمی توان، چه کنم
سزد اگر نکشد بی خاطرم ببهشت
که عندلیبم و بی گل ببوستان چه کنم
بهار آمد و مردم به گلستان رفتند
مرا که روی تو باید بگلستان چه کنم
اگر برای لبت جان فدا کنم شاید
چو آن لب آب حیات منست جان چه کنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.