هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از جدایی و ناتوانی در تحمل فراق شکایت می‌کند و از این که با وجود تمام تلاش‌هایش، نمی‌تواند صبر و تحمل لازم در برابر عشق را داشته باشد، اظهار ناراحتی می‌کند. او همچنین از ناامیدی و احساس بی‌کفایتی در برابر معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و دلتنگی نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۴۰۰

مرا که روی (تو) باید بگلستان چه کنم
ز باغ و سبزه چه آید، ببوستان چه کنم

گرم ز صحبت جانان بآستین رانند
نهاده ام سر خدمت بر آستان، چه کنم

چو دل نباشد و دلبر بود بدست خوشست
کنون که دلبر و دل رفت این زمان چه کنم

هر آنچه طاقت من بود کردم اندر عشق
ولی ز دوست صبوری نمی توان، چه کنم

دلم بخواست که جان را فدای دوست کند
ولیک لایق آن دوست نیست جان، چه کنم

بخواست جان ز من و باز گفت بخشیدم
مرا چو سود ندارد ترا زیان، چه کنم

چو گفتمش که بیا نزد من زمانی، گفت
که من بحکم رقیبانم ای فلان، چه کنم

گرم بدست فتد آن شکرستان روزی
زمن مپرس که با آن لب و دهان چه کنم

شکایتم ز فراق وی اختیاری نیست
ولی خموش نمی ماندم زبان، چه کنم

ز کوی او نروم همچو سیف فرغانی
بباغ کردم بهر گل آشیان، چه کنم

بیاد جانان تا زنده ام همین گویم
مرا که (روی تو) باید بگلستان چه کنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.