هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از مولانا بیانگر عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوق الهی است. شاعر خود و دیگران را متعلق به معشوق میداند و از بندگی و فنا در او سخن میگوید. او خود را مانند بلبلی در گلستان معشوق و همچون زبانی برای لب بیدهان او میداند. شاعر با تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، حالت عاشقانه و فنا در معشوق را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده موجود در شعر برای درک و لذت بردن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در درک کامل این مفاهیم با مشکل مواجه شوند.
شمارهٔ ۴۱۱
آن دوست که ما ازآن اوییم
در زمره عاشقان اوییم
این بخت نگر که جمله مردم
آن خود وما ازآن اوییم
وین دولت بین که از دو عالم
آزاد چو بندگان اوییم
گر مرده همه بدرد عشقیم
ور زنده همه بجان اوییم
او گلشن بلبلان عشقست
ما بلبل گلستان اوییم
ما کرده نشان خویشتن محو
وندر طلب نشان اوییم
ما همچو زبان بهر دهان در
بهر لب بی دهان اوییم
جبریل زما مگس نراند
چون از مگسان خوان اوییم
سلطان نبود چو ما توانگر
اکنون که گدای نان اوییم
شیران همه کاسه لیس مایند
تاما سگ استخوان اوییم
گرچه چو در ازپی گشایش
پیوسته برآستان اوییم
برما در این قفس گشادست
تا بسته ریسمان اوییم
ماراتو کسی مدان که چون سیف
ما هیچ کسان کسان اوییم
در زمره عاشقان اوییم
این بخت نگر که جمله مردم
آن خود وما ازآن اوییم
وین دولت بین که از دو عالم
آزاد چو بندگان اوییم
گر مرده همه بدرد عشقیم
ور زنده همه بجان اوییم
او گلشن بلبلان عشقست
ما بلبل گلستان اوییم
ما کرده نشان خویشتن محو
وندر طلب نشان اوییم
ما همچو زبان بهر دهان در
بهر لب بی دهان اوییم
جبریل زما مگس نراند
چون از مگسان خوان اوییم
سلطان نبود چو ما توانگر
اکنون که گدای نان اوییم
شیران همه کاسه لیس مایند
تاما سگ استخوان اوییم
گرچه چو در ازپی گشایش
پیوسته برآستان اوییم
برما در این قفس گشادست
تا بسته ریسمان اوییم
ماراتو کسی مدان که چون سیف
ما هیچ کسان کسان اوییم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.