۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۷

چو سعدی سیف فرغانی حدیث عشق با هرکس
همی گوید که درد دل بیفزاید ز ناگفتن

اگر چه حد من نبود حدیث عشق تو گفتن
چو بلبل روی گل بیند بود معذور از آشفتن

هوس بازان عشق تو ز وصل چون تو شیرینی
چو فرهادند بی حاصل ز کوه بیستون سفتن

ترا در خواب چون بینم که مشتاقان رویت را
شبست از بهر بیداری و روز از بهر ناخفتن

گل خوش بوی مردم را بخود مشغول می دارد
بخند ای غنچه لب تا گل خجل ماند زاشکفتن

اگر همچون نگین در زر نشاند بخت و اقبالم
ز غیر تو اگر شمعم بخواهم نقش پذرفتن

وگر تو نزد من آیی ز عزت خاک راهت را
بخواهد مردم چشمم بجاروب مژه رفتن

گدا گر توشه یی خواهد کرامت کن ببخشیدن
فقیر از تحفه یی آرذ تفضل کن بپذرفتن

اگر چه ترک من گفتی نگویم ترک تو زیرا
خلاف دوستی باشد بترک دوستان گفتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.