هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سیف فرغانی، به بیان احساسات عمیق و عاشقانه‌ی شاعر نسبت به معشوق می‌پردازد. شاعر از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و از عشق بی‌پاسخ خود می‌گوید. او خود را قطره‌ای در برابر دریای وجود معشوق می‌داند و از معجزه‌ی دلربایی معشوق سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر از فراق معشوق می‌نالد و او را مسیحایی می‌داند که می‌تواند این مرده‌ی فراق‌زده را زنده کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و عشق بی‌پاسخ ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۵۹

چو هیچ می نکنی التفات با ما تو
چه فایده است درین التفات ما با تو

برای چیست تکاپوی من بهر طرفی
چو در میانه مسافت همین منم تا تو

ز بس که خلعت عشق تو جان من پوشید
خیالم است که در جامه این منم یا تو

بچشم معنی چندانکه باز می نگرم
ز روی نسبت ما قطره ایم و دریا تو

پس این تویی و منی در میانه چندانست
که قطره بحر ببیند تو ما شوی ما تو

ترا ببردن دلهای خلق معجزه ییست
که دلبران همه سحرند و دست بیضا تو

اجل بکشتن من قصد داشت، عشقت گفت
که این وظیفه از آن منست فرما تو

شب وصال دهان بر لبم نهادی و گفت
منم بلب شکر و طوطی شکر خا تو

بدانکه هست ترا با دهان من نسبت
که در جهان بسخن می شوی هویدا تو

فدا کند پس ازین جان و دل بدست آرد
چو دید بنده که در دل همی کنی جا تو

ز فرقت تو چو مرده است سیف فرغانی
توی بوصل خود این مرده را مسیحا تو
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.