۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۴

زهی صیت حسن تو عالم گرفته
زبار غمت پشت جان خم گرفته

بپروانه شعله شمع رویت
چو خورشید اطراف عالم گرفته

زانفاس عیسی عشق تو هر دم
دل مرده روحی چو مریم گرفته

دل خسته من ز نیش غم تو
جراحت بخود همچو مرهم گرفته

به شمشیر غم عشق نامهربانت
مرا ریخته خون و ماتم گرفته

زسوز دل بنده و آب چشمش
ثریا حرارت ثری نم گرفته

هم از فضله روی شوی جمالت
صبا روی گل را بشبنم گرفته

چو پوشیده جان جامه قالب آن دم
غم تو گریبان آدم گرفته

بیک چنگل جذبه شهباز عشقت
بسی مرغ چون پورادهم گرفته

ز روز و ز شب گرمدد بازگیری
مه وخور شود هر دو با هم گرفته

عجب نبود ارتا قیامت بماند
افق را دهان صبح را دم گرفته

بشادی دل سیف فرغانی ای جان
بتو داده جان در عوض غم گرفته

سکندر ممالک بلشکر گشوده
سلیمان ولایت بخاتم گرفته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.