هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از سیف فرغانی، بیانگر نیاز شاعر به لطف و توجه معشوق (الهی یا انسانی) است. او از فقر و نیاز خود میگوید و از معشوق میخواهد که با نشان دادن رویش، جانش را سیراب کند. شاعر از عشق و فداکاری در راه معشوق سخن میگوید و حتی حاضر است در این راه از همه چیز بگذرد. در پایان، او از بخت کمک میخواهد تا در این راه استوار بماند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۱۰
ای توانگر در خود برمن مسکین بگشای
بیخودم کن نفسی وبخودم ره بنمای
روی بنمای که چون جسم بجان محتاجست
دل بدیدار تو ای صورت تو روح افزای
سوی میدان تفاخر شو ودر پای فگن
زلف چوگان سرو گوی از همه خوبان بر بای
بر سر کوی تو تا چند بآب دیده
خاک را رنگ دهیم از مژه خون پالای
در ره عشق تو گردست کسی برتابد
من بسر سیر کنم گر دگری کرد بپای
پیش سلطان تو یک بنده بود جمع ملوک
زیر ایوان تو یک حجره بود هر دو سرای
ما بهمت زسلاطین بگذشتیم ارچه
اندرین شهر غریبیم ودرین کوی گدای
بر سر خاک در دوست اگر زر یابیم
بر نگیریم و چو خاکش بگذاریم بجای
سیف فرغانی از بخت مدد خواه که هست
سر بی مغز تو پیمانه سودا پیمای
بیخودم کن نفسی وبخودم ره بنمای
روی بنمای که چون جسم بجان محتاجست
دل بدیدار تو ای صورت تو روح افزای
سوی میدان تفاخر شو ودر پای فگن
زلف چوگان سرو گوی از همه خوبان بر بای
بر سر کوی تو تا چند بآب دیده
خاک را رنگ دهیم از مژه خون پالای
در ره عشق تو گردست کسی برتابد
من بسر سیر کنم گر دگری کرد بپای
پیش سلطان تو یک بنده بود جمع ملوک
زیر ایوان تو یک حجره بود هر دو سرای
ما بهمت زسلاطین بگذشتیم ارچه
اندرین شهر غریبیم ودرین کوی گدای
بر سر خاک در دوست اگر زر یابیم
بر نگیریم و چو خاکش بگذاریم بجای
سیف فرغانی از بخت مدد خواه که هست
سر بی مغز تو پیمانه سودا پیمای
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.