هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و بی‌قید و شرط شاعر به معشوق است. شاعر خود را غلام و اسیر معشوق می‌داند و از او می‌خواهد که نظری به سویش کند. او از سوزش عشق در دل و هوس معشوق در سر سخن می‌گوید و خود را شرمسار می‌داند که جز جان چیزی برای خدمت به معشوق ندارد. در پایان، شاعر تأکید می‌کند که حتی برای یک لحظه هم نمی‌تواند از معشوق جدا شود.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استعاری است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کار رفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۵۴۱

هرکس از عشق می زند نفسی
عاشق تو به جز تو نیست کسی

شکرستان حسنی و ماییم
شکرستان حسن را مگسی

نظری سوی ما گدایان کن
کندرین حسرتند خلق بسی

در دل هرکسی ز تو سوزی
در سر هریکی ز تو هوسی

از پی صید ما میفکن دام
که ز دست تویم در قفسی

شرمسارم که بهر خدمت تو
جز بجانیم نیست دست رسی

ای که در پیش تیز می رانی
یکدم اندیشه کن ز بازپسی

بتو پیوست سیف فرغانی
نتوانم جدا شدن نفسی

ببرد با خودش ببستانها
خویشتن چون بآب داد خسی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.