هوش مصنوعی:
این متن به بررسی نگاه عقلانی و انتقادی به جهان میپردازد. شاعر از ناتوانی عقل در درک کامل جهان و وجود جهالت در میان انسانها سخن میگوید. او به تضادهای زندگی مانند سود و زیان، نیک و بد، و شادی و غم اشاره میکند و تأکید دارد که خردمندان نیک و بد را از خدا میبینند، نه از دنیای مادی. همچنین، متن به موضوعاتی مانند ناامیدی، رنج، گناه و شرم از اعمال ناشایست میپردازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی، رنج و گناه ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۶۸ - در اثبات صانع و بینش خویش
جهان را عقل راه کاروان دید
بضاعتهاش خوان استخوان دید
همه ترکیب عمرش در فنا یافت
همه بنیاد سودش بر زیان دید
خرد خیره شد آنجا کز جهالت
گروهی را ز صانع بر گمان دید
چرا شد منکر صانع نگویی
کسی کو کالبد را عقل و جان دید
چنان چون بینی اندر آئینه روی
بد و نیک جهان چشمم چنان دید
بسی چشم سرم دید آشکارا
دو چندان چشم سر اندر نهان دید
ز تاریکی و محنت آن ندیدم
که بتوانند مردان جهان دید
اگر به بینم از هر کس عجب نیست
به تاریکی فراوان به توان دید
ز سر من از آن دشمن خبر یافت
که بر رویم ز خون دل نشان دید
گل زردم به رخ بر غم از آن کاشت
که از چشمم دو جوی آب روان دید
سبک در بوته زد مسکین تنم دست
که بر گردن گنه بار گران دید
ز ناشایست کردن شرمش آمد
که بر دو کتف خود بار گران دید
فراوان بی خرد کاندر جهان او
غم و شادی ز لعل این و آن دید
خرد آن داشت کو نیک و بد خویش
ز ایزد دید نه از آسمان دید
گل بی خار اندر گلشن دهر
به چشم تیز بین کی می توان دید
بضاعتهاش خوان استخوان دید
همه ترکیب عمرش در فنا یافت
همه بنیاد سودش بر زیان دید
خرد خیره شد آنجا کز جهالت
گروهی را ز صانع بر گمان دید
چرا شد منکر صانع نگویی
کسی کو کالبد را عقل و جان دید
چنان چون بینی اندر آئینه روی
بد و نیک جهان چشمم چنان دید
بسی چشم سرم دید آشکارا
دو چندان چشم سر اندر نهان دید
ز تاریکی و محنت آن ندیدم
که بتوانند مردان جهان دید
اگر به بینم از هر کس عجب نیست
به تاریکی فراوان به توان دید
ز سر من از آن دشمن خبر یافت
که بر رویم ز خون دل نشان دید
گل زردم به رخ بر غم از آن کاشت
که از چشمم دو جوی آب روان دید
سبک در بوته زد مسکین تنم دست
که بر گردن گنه بار گران دید
ز ناشایست کردن شرمش آمد
که بر دو کتف خود بار گران دید
فراوان بی خرد کاندر جهان او
غم و شادی ز لعل این و آن دید
خرد آن داشت کو نیک و بد خویش
ز ایزد دید نه از آسمان دید
گل بی خار اندر گلشن دهر
به چشم تیز بین کی می توان دید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷ - در مدح ابوالفرج و گله از او
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹ - شکایت از روزگار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.