هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از قاصدی که پیام‌های خوش را آورده تشکر می‌کند و احترام خود را به او ابراز می‌دارد. سپس به توصیف شرایط سخت و ناامیدکننده‌ای که در آن قرار دارد می‌پردازد، از جمله نبردها، فتنه‌ها و سختی‌های زندگی. در ادامه، شاعر به ستایش بزرگی می‌پردازد که نامه‌اش او را تحت تأثیر قرار داده و او را به عشق و اشتیاق واداشته است. این شخصیت به عنوان فردی کریم، بخشنده و برتر توصیف شده است. در پایان، شاعر از قاصد می‌خواهد که به شهر آزادگان بازگردد و سلام او را به سلیمان برساند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از توصیفات و مضامین مانند نبردها و فتنه‌ها ممکن است برای گروه‌های سنی پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۹۴ - به سلیمان اینانج بیک فرستاده است

خوشم کردی ای قاصد خوش پیام
درین چند روزی که کردی مقام

به نزد من از بس لطافت همی
فزون گشتت هر ساعتت احترام

همی داند ایزد که باید مرا
که باشی ازینسان بر من مدام

ولیکن همی کرد نتوان گذر
ز احکام این چرخ آئینه فام

پریشان ازو کم گراید به جمع
شکسته ازو کم پذیرد لحام

درین کوهپایه مرا روز و شب
همی یازد اندر دم انتقام

ز هر گوشه انگیزدم فتنه ای
که با جان بر آن کرد باید قیام

بپراندم همچو تیر از کمان
بر آهنجدم همچو تیغ از نیام

گهم حلق با تاب داده کمند
گهم دست با آب داده حسام

گرازان به زیر من این نرم و گرم
که در حمله تندست و در زخم رام

همه مستی او ز جل و فسار
همه شادی او ز زین و لگام

ز گرمی چو نیلم شده روی و دست
ز خشکی چو زهرم شده حلق و کام

تن اندر عرق راست ماند بدان
که بر حال من می بگرید مسام

ندانم در آن گرد تاریک رنگ
که یاران کدامند و خصمان کدام

شب و روز در راندن و تاختن
خور و خواب گشتست بر من حرام

نه این تازیان را مرا و چرا
نه این بختیان را نشاط کنام

به گرد من این شیر دل ریدکان
که از رویشان مه کند نور وام

بدنها همه در دوتویی زره
زنخها همه در دوتایی لثام

بدینسان گذارم همی روزگار
و مأمول عنی منیع المرام

ولا زلت اسطو کلیث العرین
علی کل خصم ابدالخصام

تو قاصد همی جست خواهی سفر
زمین کرد خواهی همی زیر گام

سوی شهر آزادگان باز گرد
فزونت مرا دست و بیشست کام

چه گویی ز دل هیچ یادم کنی
چو این آرزو گشت بر تو تمام

چو آنجا رسیدی رسانی ز من
سلیمان اینانج بک را سلام

بزرگی که از نامه او مرا
برو عاشق و زار کردی به نام

تو گفتی که او آرزومند تست
سخن را ز نظم تو سازد نظام

نه بی نام تو لفظ او را مجال
نه بی ذکر تو عیش او را قوام

صفت های او گفته ای پیش من
که فخرالزمانست و خیر الانام

کریمیست کاندر جهان هیچ کس
ندیدست چون او کریم از کرام

سپهریست گردنده بر حل و عقد
سحابیست بارنده بر خاص و عام

شکارش همه شکر آزادگان
که رادیش دانه ست و حریش دام

بر جود او کم ز خاک و گل است
اگر زر پخته ست ور سیم خام

کفایت شود چیره و کامگار
چو در دست او خوش بخندید جام

همی تا به تندر زند ابر لاف
جهانش رهی باد و گردون غلام

به دست نکوخواه او خار گل
به چشم بداندیش او صبح شام
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳ - مدح سلطان و اظهار شکران
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵ - شکوه از گرفتاری، ناله از بدهکاری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.