هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دل و دیدگان خود سخن می‌گوید که در زندان روزگار گرفتار شده‌اند. او از امید و عشق به معشوق می‌گوید که مانند ماه و خورشید، زندگی‌اش را روشن کرده‌اند. شاعر بیان می‌کند که همه چیز در وجود معشوق خلاصه شده و حتی اگر گاهی دیو (نماد تاریکی و پلیدی) را می‌بیند، به دلیل گذر از راه‌های سخت و دشوار است. در نهایت، او تاکید می‌کند که تنها به امید معشوق زنده است و نومیدی می‌توانست او را بکشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده مانند 'زندان'، 'ماه و خورشید'، و 'دیو' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۳۴ - خطاب به روزن زندان

ای دلارای روزن زندان
دیدگان را نعیم جاویدی

بی محاق و کسوف بادی زآنک
شب مرا ماه و روز خورشیدی

همه سعدم تویی از آنکه مرا
فلک مشتری و ناهیدی

ور همی دیو بینم از تو رواست
که گذرگاه تخت جمشیدی

به امید تو زنده ام گر نه
مر مرا کشته بود نومیدی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳ - ای خروس
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵ - سخن بی تکلف
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.