۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

ای سلسله مشک فکنده به قمر بر
خندیده لب پر شکر تو به شکر بر

چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان
چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر

تا تو کمری بستی باریک میان را
گویی که عیان بستی ویحک به خبر بر

مانا که رخم زرین کردی ز فراقت
کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر

چندان غم و اندوه فراز آمده در دل
کاندوده شده انده و غم یک بدگر بر

دل شد سپر جان ز نهیب مژه تو
تا چون مژه زخمی زند آخر به جگر بر

جان و تن بیچاره درمانده نمانند
گر زخم جگردوز تو آمد به جگر بر

تا هجر نشسته ست به نزدیک تو ساکن
این وصل سراسیمه بماند دست به در بر

بر تو گذرم روی بتابی همی از من
گویی که ندیدی تو مرا جز به گذر بر

من بر تو همی هر چه کنم دست نیابم
ای رشک قمر دست که باید به قمر بر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.