۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳

از کس دلم ندید طریق نگاهداشت
جز غم که جانب دل ما را نگاهداشت

دل شد شکسته حال و پریشان از آن جهت
کاندر سواد طرّه خوبان پناه داشت

زان روی با بنفشه مرا هست الفتی
کان شیفته چو زلف تو پشت دوتاه داشت

زلفت سیاه کار تر از خانه منست
کاو هم چو من صحیفه بیضا سیاه داشت

از مصطبه به دوش کشان دوش برده اند
آن را که میل صومعه و خانقاه داشت

عاشق بر آستان تو شب تا دم سحر
با دید پر آب لب عذر خواه داشت

هر کس بضاعتی به سر کوی دوست برد
ابن حسام ناله شبگیر آه داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.