۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰

رخت نمونه ی صورت نگار چین باشد
عجب که درهمه چین صورتی چنین باشد

به آستانه ی جنت فرو نیارد سر
سری که بر سر کوی تو برزمین باشد

هوای باغ و تمنای راغ در سر نیست
مراکه داغ هوای تو بر جبین باشد

دهان ز چشم من تنگدل چو پوشانی
مگیر خرده برآن کس که خرده بین باشد

دلم زعشوه ی چشم تو چون تواند رست
که فتنه ایش زهر گوشه درکمین باشد

بریخت مردم چشمت به غمزه خون دلم
برو حلال ولی مردمی نه این باشد

اگر نوازی و گر می کشی ترا زیباست
که نازنین چه کند کان نه نازنین باشد

ز دود سینه ی من گر حذرکنی شاید
که آه سوختگان دود آتشین باشد

شکیب ابن حسام از لب تو ممکن نیست
مگس چگونه شکیبد چو انگبین باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.