۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

زیاده می کند آن چشم پرخمار خمار
ز دل همی برد آن زلف بی قرار قرار

بخست غمزه ی تیز تو خانه ی چشمم
که گفت دیده ی اهل نظر به خار بخار

چنان بسوخت شرار غم تو خرمن دل
که می رسد به دماغم از آن شرار شرار

در انتظار مداوم به وعده ی فردا
که نیست ممکن ازین چرخ بی مدار مدار

بپوش روی که صورت نگار چین ببرد
نمونه ای که نگارند از آن کنار کنار

به باغ مزرعه ی پاک سینه ابن حسام
چو هست تخم محبت ترا،بکار بکار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.