۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹

ای قامت بلند تو ما را بلای دل
چون من که دیده ای که بود مبتلای دل

از دست دیده کار دل من به جان رسید
ای دیده ای که چه کردی به جای دل

خون دلم بریخت خیال لب تو دوش
آه از لب توام ندهد خونبهای دل

دل آرزوی لعل تو دارد به بوسه ای
گر وایه ی دلم نرسد از تو وای دل

دوش اندرون غنچه ی دلتنگ خون گرفت
از بس که گفت بلبلش از ماجرای دل

آیا کجا معالجه ی درد دل کنند
کانجا من از طبیب بپرسم دوای دل

ابن حسام مخزن گنج قناعت است
از لطف دوست کلبه ی احزان سرای دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.