۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

رفت آن کم بر تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز و از سرکشی
هر نفس با منت عتایی بود

در کف من ز دست ساقی وصل
هر زمان ساغر شرابی بود

وعدهای خوشم همی دادی
آن همه وعدها سرابی بود

روزگار وصال جمله گذشت
گوی آن روزگار خوابی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.