۲۷۶ بار خوانده شده

بخش ۸۲ - حکایت نحوی و عامی و صوفی که هر کدام از الفاظ و عباراتی که میان ایشان گذشت مناسب فهم و حال خویش معنی دیگر خواستند

نحویی گفت در حضور عوام
«کان » گه ناقص است و گاهی تام

تام از اسم بهره ور باشد
لیک همواره بی خبر باشد

وان که ناقص بود خبردار است
خبرش همچو اسم ناچار است

عامیی بانگ برکشید که هی
مولوی قول منعکس تا کی

بی خبر را به عکس خوانی تام
با خبر را به نقص رانی نام

تام آن کس بود که با خبر است
ناقص آن کز خبر نه بهره ور است

خبر آمد دلیل آگاهی
جهل برهان نقص و گمراهی

پیش ارباب دانش و عرفان
کی بود این تمامی آن نقصان

صوفیی بود دور بنشسته
عقد صحبت ز خلق بگسسته

لب گشاد و در حقیقت سفت
گفت خوش نکته ای که نحوی گفت

کامل و تام آن بود الحق
که در اسم حق است مستغرق

ساخت حق ز اسم خویش بهره ورش
نیست از حال ماسوا خبرش

وان که ناقص فتاد اسم خدا
نکندش بی خبر ز غیر و سوا

نشود محو اسم حق اثرش
باشد از غیر اسم حق خبرش

متکلم سه و کلام یکی
نیست کس را درین مقام شکی

هر کسی زان کلام کامده پیش
معنیی خواسته مناسب خویش

وین خلافی که می شود مفهوم
هست ناشی ز اختلاف فهوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۱ - در بیان آنکه مراد به انسان کمل افراد انسان است نه اناسی حیوانی که اولئک کالانعام بل هم اضل در شأن ایشان است
گوهر بعدی:بخش ۸۳ - تمثیل حال انسان به گندم که با وجود آنکه گیاه سبز است و خواص گندم از اغتذا و غیره در وی از قوت به فعل نیامده است اطلاق این اسم بر وی می کنند اما مجازا لاحقیقة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.