۲۹۱ بار خوانده شده

بخش ۱۸ - شیخ شمس الدین تبریزی شیخ اوحدالدین کرمانی را قدس الله سرهما دید که در هنگامه های دمشق می گردید از وی پرسید که در چه کاری گفت آفتاب را در طشت آب می بینم گفت اگر بر قفا دمل نداری چرا بر آسمانش نمی بینی

شمس تبریز دید کاوحد دین
کرده نظاره بتان آیین

در دمشق از هوای غمزه زنان
گرد هنگامه هاست طوف کنان

سر بدو برده آشکار و نهفت
گفت ای شیخ در چه کاری گفت

چشمه آفتاب می بینم
لیک در طشت آب می بینم

گفت هیهات این چه بی بصریست
راست بین باش این چه کج نظریست

بر قفا گر نه دمل است تو را
کار بهر چه مهمل است تو را

سر ز پستی به سوی بالا کن
سوی خورشید چشم خود وا کن

ذات خورشید بر فلک طالع
تو به عکسی چرا شدی قانع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷ - اشارت به حال جماعتی که پی به کمال معنی برده اند اما شراب عشق آن جز از جام صورت نخورده اند دایما در کشاکش اند از صورتی خلاص ناشده به دیگری گرفتار شوند اعاذناالله و جمیع المسلمین عن ذلک
گوهر بعدی:بخش ۱۹ - اشارت به جماعتی که اگر چه به مشاهده جمال صورت گرفتار شدند در آن نماندند بلکه آن سبب ترقی ایشان شد به مشاهده جمال معنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.