۲۶۲ بار خوانده شده

بخش ۶۷ - مناجات شیخ ابوعلی دقاق قدس سره بر بالای منبر

کشته عشق بوعلی دقاق
آن در آیین عشقبازی طاق

روزی این درد از دلش زد سر
به مناجات گفت در منبر

کای خداوند آسمان و زمین
نه مکان از تو خالی و نه مکین

جلوه گر در بلند و پست تویی
قصه کوتاه هر چه هست تویی

از تو با خلق لافها زده ام
در چندین گزافها زده ام

روز محشر که سازیم زنده
مکن از روی خلق شرمنده

گر ندانی سزای خویشتنم
کسوت صوفیان مکن ز تنم

که اگر مؤمنم و گر گبرم
نیست از زی صوفیان صبرم

در کفم رکوه و عصایی نه
در بوادی دوزخم سر ده

تا به هر وادیی که روی آرم
نوحه جانگداز بردارم

بر خود از درهای گوناگون
ریزم از دیده آب و از دل خون

چون نباشد به قربتم فرمان
پرورم جان به نوحه حرمان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۶ - قصه آن جوان معشوق و پیر عاشق
گوهر بعدی:بخش ۶۸ - به بام برآمدن وی قدس سره هر آخر روز و با آفتاب خطاب کردن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.