هوش مصنوعی:
در زمان گذشته، دهقانی در حال شخم زدن زمین بود که ابزار زراعتش به زمین خورد و خمی پر از گندمهای درخشان مانند دانههای گوهر از خاک بیرون آمد. این گندمها به شاه نشان داده شد و او را حیرتزده کرد. پس از تحقیق، پیرمردی داستان دو مرد دانا را تعریف کرد که در گذشته بر سر یک خم گنج اختلاف داشتند و پادشاه با ازدواج فرزندانشان، صلح برقرار کرد. پیرمرد این رویدادها را نتیجه عدالت پادشاه دانست و از ظلم شاهان زمان خود شکایت کرد.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و اجتماعی مانند عدالت، ظلم و حکومت است که درک آن برای کودکان خردسال دشوار است. همچنین استفاده از زبان شعرگونه و تمثیلهای تاریخی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از نوجوانی به بعد شکل میگیرد.
بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است
در زمان گذشته دهقانی
گاو می راند گرد ویرانی
ناگهان آلت زراعت او
بر زمین شد فرو در آن تک و پو
آشکارا شد از زمین یک خم
پر درونش ز خوشه گندم
خوشه هایی چو دانه های گهر
زرگرانش غلاف کرده ز زر
دانه های بزرگ و رخشنده
دیده را فیض نور بخشنده
حالی آن را به پیش شاه رساند
شاه آن را بدید و حیران ماند
گفت کز سالدیده دهقانان
قصه های نو و کهن دانان
باز پرسید کین که افزوده ست
حیرت ما کجا و کی بوده ست
کهنه پیری که بر حدود دویست
دور گردون نیافتش سر ایست
گفت بود این به دور آن سلطان
که دو صاحب خرد در آن دوران
یکی از دیگری رزی بخرید
آمد از رز خمی بزرگ پدید
خمی از زر و گوهر آکنده
شد خرنده بر فروشنده
که بیا خم خویش گرد آور
بهره برگیر ازان زر و گوهر
گفت رو رو که آن خریده توست
بهره از وی جز از تو نیست درست
هر دو زان گفت و گو بیازردند
داوری پیش پادشا بردند
پادشا داشت پیش ازان خبری
کان دو دارند دختر و پسری
داد پیوند هر دو را با هم
کردشان زان زر و گهر خرم
هر دو خصم آمدند با هم راست
وز میان جنگ و داوری برخاست
پیر گفتا که آن نه از ما بود
اثر عدل شاه والا بود
خاک از عدل او چو زر می شد
کشت ما خوشه گهر می شد
ظلم شاهان ز حد گذشت امروز
هست بر ما هزار شکر هنوز
که نه در خوشه بلکه در خرمن
گندم ما نمی شود ارزن
گاو می راند گرد ویرانی
ناگهان آلت زراعت او
بر زمین شد فرو در آن تک و پو
آشکارا شد از زمین یک خم
پر درونش ز خوشه گندم
خوشه هایی چو دانه های گهر
زرگرانش غلاف کرده ز زر
دانه های بزرگ و رخشنده
دیده را فیض نور بخشنده
حالی آن را به پیش شاه رساند
شاه آن را بدید و حیران ماند
گفت کز سالدیده دهقانان
قصه های نو و کهن دانان
باز پرسید کین که افزوده ست
حیرت ما کجا و کی بوده ست
کهنه پیری که بر حدود دویست
دور گردون نیافتش سر ایست
گفت بود این به دور آن سلطان
که دو صاحب خرد در آن دوران
یکی از دیگری رزی بخرید
آمد از رز خمی بزرگ پدید
خمی از زر و گوهر آکنده
شد خرنده بر فروشنده
که بیا خم خویش گرد آور
بهره برگیر ازان زر و گوهر
گفت رو رو که آن خریده توست
بهره از وی جز از تو نیست درست
هر دو زان گفت و گو بیازردند
داوری پیش پادشا بردند
پادشا داشت پیش ازان خبری
کان دو دارند دختر و پسری
داد پیوند هر دو را با هم
کردشان زان زر و گهر خرم
هر دو خصم آمدند با هم راست
وز میان جنگ و داوری برخاست
پیر گفتا که آن نه از ما بود
اثر عدل شاه والا بود
خاک از عدل او چو زر می شد
کشت ما خوشه گهر می شد
ظلم شاهان ز حد گذشت امروز
هست بر ما هزار شکر هنوز
که نه در خوشه بلکه در خرمن
گندم ما نمی شود ارزن
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸ - حکایت آن پادشاه صاحب شکوه که با سپاه انبوه به پای دیوار بستانی که شاهد نار پستان درخت انار سر از دیوار برکرده بود گذشت نه هیچ کس به وی چشم خیانت باز کرد و نه دست تصرف دراز
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - در کلمه عدل، عین که چون چشم بر سر آمده است مفتوح است و دال که چون دل در درون قرار گرفته ساکن یعنی باید که صاحب عدل را علی الدوام چشم بصر و بصیرت به حال رعایا مفتوح بود و اغماض از آن جایز نه و دل او از تظلم مظلومان در مرکز عدل آرمیده و جنبش و اضطراب در آن ممکن نه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.