۳۱۳ بار خوانده شده

بخش ۲۰ - حکایت آن متکلم و صوفی که زبان استدلال گشاد و صوفی از صفای ذوق و وجدان خبر داد

فاضلی وادی برهان پیمای
در بیابان جدل جان فرسای

عمر در بحث و جدل طی کرده
پای یکران عمل پی کرده

نه دلش را ز طریقت نوری
نه سرش را ز حقیقت شوری

صوفیی دید ز آلایش پاک
زده در چهره آسایش خاک

ز ریاضت شده چون موی تنش
سر مویی نه سر خویشتنش

زان تقابل که میان شب و روز
هست با برد دی و حر تموز

شد به جنگاوریش شیر مصاف
زخم زن گشت به شمشیر خلاف

گفت کای روی تو چون خوی درشت
کرده بر صحبت دانایان پشت

با شناسایی خود ساخته ای
گو خدا را به چه بشناخته ای

گفت ازان فیض که هر لحظه ز غیب
ریزدم بر دل و جان پاک ز عیب

گر چه شد موج زنم خاطر ازان
هست گفتار زبان قاصر ازان

فاضلش گفت بدین کشف نهان
چون شوی قاید کوران جهان

گفت من غرق شناساوریم
نیست کاری به شناساگریم

هر که پی بر پی من بشتابد
هر چه من یافتم او هم یابد

کار من نیست که کس را به جدال
ره نمایم به خدای متعال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۹ - عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفریدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلی برهانه
گوهر بعدی:بخش ۲۱ - مناجات در ثنا بر هستی آفریدگار گفتن و طلب داشتن توفیق بر گوهر توحید سفتن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.