۳۲۵ بار خوانده شده

بخش ۲۵ - عقد ششم در بیان آنکه ذات حق سبحانه حقیقت وجود است و هر حقیقت که مشهود است به سریان ذاتی وی موجود است

بعد ازان مرغ ظهورش پر و بال
زد ز ارواح به اقلیم مثال

وز مثالش به حس افتاد گذر
یافت مس حس ازو رونق زر

نه فلک بر ورق حس بنگاشت
هر فلک دوره دایم برداشت

زیر آن ز آب و گل و آتش و باد
چار در خانه آغاز نهاد

ساخت در وی پی نیکو بختی
از موالید سه پایه تختی

آن نکوبخت ازان تخت بلند
چشم بینش به چپ و راست فکند

دید و دانست که موجود یکیست
در همه شاهد و مشهود یکیست

اوست در صورت لیلی ظاهر
اوست از دیده مجنون ناظر

زده از پیرهن یوسف سر
بوی او داده به یعقوب بصر

هر چه او نیست نه مغز است نه پوست
همه هیچند همین اوست که اوست

ژرف بحریست پر از آب حیات
موج زن آمده از کل جهات

پر هوا جام حبابش خوانند
بر هوا چتر سحابش خوانند

در صدف ریخت نم نیسان است
منعقد گشت در غلطان است

نامور هست یکی وقت شمار
نامهاش آمده افزون ز هزار

آنچه بر وحدت ذات است مقیم
از دو نامش نتوان ساخت دو نیم

یک شود دیده یک بین بگشای
وز دو نامی به دو نیمی مگرای

بین یکی علم و عیان در وی گم
اسم و رسم دو جهان در وی گم

در همه بر صفت یکتایی
مانده پوشیده ز بس پیدایی

گر به فرض از همه اعیان جهان
ماند آن نور یکی لحظه نهان

همه اعیان به عدم باز روند
وز عدم واقف این راز شوند

تیزبین گرددشان چشم شهود
غرقه گردند به دریای وجود

ای درین خوابگه خفته دلان
جمع ناگشته چو آشفته دلان

زیر این پرده کحلی مه و سال
مانده در تفرقه خواب و خیال

لعبتانی که بدین پرده درند
که ازین پرده چنین جلوه گرند

گر چه بس عشوه ده و طنازند
پرده وحدت لعبت بازند

این همه لعبت و لعبت سازی
وین به صد شعبه لعبت بازی

نیست جز در نظر خواب آلود
جلوه گر گشته خیالی بی بود

چند خرسند نشینی به خیال
هان و هان دیده خود نیک بمال

بو کزین خواب چو بیدار شوی
خارق پرده پندار شوی

گرددت تیز نظر چشم شهود
بر تو مکشوف شود سر وجود

وحدتی بینی خالی ز دویی
ظاهر از کسوت مایی و تویی

هستی ساده ز هر نام و نشان
برتر از مرتبه علم و عیان

در همه ساری بی وهم حلول
سریانی نه حد فهم عقول

وز همه عاری بی نقص زوال
منتقل ناشده از حال به حال

جلوه اولش از حضرت ذات
بود بر خویش به اسما و صفات

ذات ساذج چو به اوصاف و نعوت
یافت در مرتبه علم ثبوت

دید در خود همه بیش و کم را
شد حقایق صور عالم را

وان حقایق ز درون عکس انداخت
علم کثرت اعیان افراخت

شد ز هر عکس در آیینه ذات
ذات یک عین ز اعیان ذوات

اولا گشت ز تکرار عکوس
مرتبه مرتبه ارواح نفوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴ - مناجات در طلب ترقی از مقام توحید به شهود وحدت که نهایت راه و مقصدالاقصای عارفان آگاه است
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - حکایت آن ماهیان که گوهر حیات در جستجوی دریا باختند و تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.