هوش مصنوعی:
در این داستان، غوکی کنار دریا زندگی میکند و مدام از دریا سخن میگوید و آن را ستایش میکند. ماهیهایی که به او میپیوندند، تحت تأثیر عشق به دریا قرار میگیرند و به جستجوی آن میروند. پس از تلاشهای فراوان و مواجهه با خطرات، برخی از آنها به دریا میرسند و حقیقت دریا را درک میکنند.
رده سنی:
14+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادها ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابلدرک نباشد.
بخش ۲۶ - حکایت آن ماهیان که گوهر حیات در جستجوی دریا باختند و تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند
داشت غوکی به لب بحر وطن
دایم از بحر همی راند سخن
روز و شب قصه دریا گفتی
گوهر مدحت دریا سفتی
گفتی از بحر پدید آمده ایم
زو درین گفت و شنید آمده ایم
دل ازو گوهر دانایی یافت
تن ازو دست توانایی یافت
هر کجا می نگرم اوست همه
هر طرف می گذرم اوست همه
ماهیی چند رسیدند آنجا
وز وی آن قصه شنیدند آنجا
عشق بحر از دلشان سر بر زد
آتش شوق به جانشان در زد
پای تا سر همگی پای شدند
در طلب مرحله پیمای شدند
برگرفتند تک و پوی نیاز
بحر جویان چه نشیب و چه فراز
گاه در تگ چو صدف جا کردند
گه چو خس رو به کنار آوردند
نه نشان یافت شد از بحر به نام
می نهادند به نومیدی گام
از قضا صیدگری دام نهاد
راهشان بر گذر دام فتاد
یکسر آن جمع به دام افتادند
تن به جان دادن خود در دادند
صیدگر برد سوی ساحلشان
ساخت بر خشک زمین منزلشان
چند تن کوشش و جنبش کردند
خز خزان راه به بحر آوردند
نیم مرده چو رسیدند به بحر
جام مقصود کشیدند به بحر
دانش و بینششان روی نمود
کانچه می داد نشان غوک چه بود
زنده در بحر شهود آسودند
غرقه بودند در آن تا بودند
دایم از بحر همی راند سخن
روز و شب قصه دریا گفتی
گوهر مدحت دریا سفتی
گفتی از بحر پدید آمده ایم
زو درین گفت و شنید آمده ایم
دل ازو گوهر دانایی یافت
تن ازو دست توانایی یافت
هر کجا می نگرم اوست همه
هر طرف می گذرم اوست همه
ماهیی چند رسیدند آنجا
وز وی آن قصه شنیدند آنجا
عشق بحر از دلشان سر بر زد
آتش شوق به جانشان در زد
پای تا سر همگی پای شدند
در طلب مرحله پیمای شدند
برگرفتند تک و پوی نیاز
بحر جویان چه نشیب و چه فراز
گاه در تگ چو صدف جا کردند
گه چو خس رو به کنار آوردند
نه نشان یافت شد از بحر به نام
می نهادند به نومیدی گام
از قضا صیدگری دام نهاد
راهشان بر گذر دام فتاد
یکسر آن جمع به دام افتادند
تن به جان دادن خود در دادند
صیدگر برد سوی ساحلشان
ساخت بر خشک زمین منزلشان
چند تن کوشش و جنبش کردند
خز خزان راه به بحر آوردند
نیم مرده چو رسیدند به بحر
جام مقصود کشیدند به بحر
دانش و بینششان روی نمود
کانچه می داد نشان غوک چه بود
زنده در بحر شهود آسودند
غرقه بودند در آن تا بودند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۵ - عقد ششم در بیان آنکه ذات حق سبحانه حقیقت وجود است و هر حقیقت که مشهود است به سریان ذاتی وی موجود است
گوهر بعدی:بخش ۲۷ - مناجات در اشارت به عموم سران حقیقت در مراتب و طلب وصول به شهود آن که روش ارباب تصوف است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.