هوش مصنوعی:
سکندر پس از پاک شدن از جهل و بهرهگیری از علم یونانیان، با ناسازگاری روزگار، شاهد سقوط دولت فیلقوس میشود. در این آشفتگی، صدای طبل سفر به گوشش میرسد و او ارسطو را به همراهی دعوت میکند. ارسطو به خدمت فیلقوس میآید و پس از آزمونهای علمی، مورد تحسین قرار میگیرد. فیلقوس، سکندر را به شاهی میرساند و او را بر تخت سلطنت مینشاند. سرکشان به اطاعت او درمیآیند و سپاهش تقویت میشود.
رده سنی:
14+
این متن دارای مفاهیم عمیق تاریخی، فلسفی و ادبی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به دانش پایهای در این زمینهها دارد. همچنین، استفاده از زبان کلاسیک و ساختار پیچیدهی شعر ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم باشد.
بخش ۵ - نزدیک شدن مرگ فیلقوس و به حضور خواستن اسکندر
سکندر چو ز آلایش جهل پاک
شد از علم یونانیان بهرهناک،
ز ناسازی روزگار شموس
نگونسار شد دولت فیلقوس
درین وحشت آباد پر قال و قیل
به گوش آمدش بانگ طبل رحیل
فرستاد پیش ارسطو کسی
ستایشگری کرد با او بسی
بدو گفت کای کوه فر و شکوه!
سر دینپرستان دانش پژوه!
مرا بازوی عمر سستی گرفت
تنم کسوت نادرستی گرفت
بیا، زود همراه شاگرد خویش!
پذیرندهٔ کرد و ناکرد خویش
که بر کار عمر اعتمادی نماند
وز این بند امید گشادی نماند
ارسطو چو زین قصه آگاه شد،
به آن قبلهٔ ملک همراه شد
رخ آورد در خدمت فیلقوس
سرافراخت از دولت پایبوس
ملک فیلقوس آن شه سرفراز
به روی سکندر چو شد دیدهباز
حکیمان آن ناحیت را بخواند
طفیل سکندر به مجلس نشاند
بفرمود تا از پی آزمون
بپرسندش از مشکلات فنون
ز هر نکته کردند او را سؤال
برون آمد از عهدهٔ قیل و قال
به انصاف گردن برافراشتند
به تحسین او بانگ برداشتند
چو شد واقف حال او فیلقوس
بر اهل ممالک، چه روم و چه روس
دگرباره دادش به شاهی رواج
بدو کرد تسلیم اورنگ و تاج
همه سرکشان خاک راهش شدند
سلاحآوران سپاهش شدند
شد از علم یونانیان بهرهناک،
ز ناسازی روزگار شموس
نگونسار شد دولت فیلقوس
درین وحشت آباد پر قال و قیل
به گوش آمدش بانگ طبل رحیل
فرستاد پیش ارسطو کسی
ستایشگری کرد با او بسی
بدو گفت کای کوه فر و شکوه!
سر دینپرستان دانش پژوه!
مرا بازوی عمر سستی گرفت
تنم کسوت نادرستی گرفت
بیا، زود همراه شاگرد خویش!
پذیرندهٔ کرد و ناکرد خویش
که بر کار عمر اعتمادی نماند
وز این بند امید گشادی نماند
ارسطو چو زین قصه آگاه شد،
به آن قبلهٔ ملک همراه شد
رخ آورد در خدمت فیلقوس
سرافراخت از دولت پایبوس
ملک فیلقوس آن شه سرفراز
به روی سکندر چو شد دیدهباز
حکیمان آن ناحیت را بخواند
طفیل سکندر به مجلس نشاند
بفرمود تا از پی آزمون
بپرسندش از مشکلات فنون
ز هر نکته کردند او را سؤال
برون آمد از عهدهٔ قیل و قال
به انصاف گردن برافراشتند
به تحسین او بانگ برداشتند
چو شد واقف حال او فیلقوس
بر اهل ممالک، چه روم و چه روس
دگرباره دادش به شاهی رواج
بدو کرد تسلیم اورنگ و تاج
همه سرکشان خاک راهش شدند
سلاحآوران سپاهش شدند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۴ - آغاز داستان
گوهر بعدی:بخش ۶ - مرگ فیلقوس و پادشاهی اسکندر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.