۳۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

از من امروز جدا می شود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

گر جدا مانم ازو خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا، دیده خونبار جدا

زیر دیوار سرایش تن کاهیده من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا

من که یک بار بوصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو بیک بار جدا؟

دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا

غیر آن مه، که هلالی بوصالش نرسید
ما درین باغ ندیدیم گل از خار جدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.