هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین به توصیف درد و رنج ناشی از عشق و جدایی می‌پردازد. شاعر از عشقی سنگین و ویرانگر می‌گوید که جان و دل او را به غارت برده و او را در هجران و تنهایی رها کرده است. با وجود درد و رنج، شاعر همچنان به عشق وفادار است و از معشوق می‌خواهد که بازگردد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که با درد و رنج عمیق همراه است. درک کامل این احساسات ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'غارت دل' و 'سوختن جان از غم' ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۸۲

آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت
ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت

آن که در زلف پریشانش دل ما جمع بود
جمع ما را، همچو زلف خود، پریشان کرد و رفت

قالب فرسوده ی ما خاک بودی کاشکی!
بر زمین کان شهسوار شوخ جولان کرد و رفت

گر دل از دستم به غارت برد، چندان باک نیست
غارت دل سهل باشد، غارت جان کرد و رفت

رفتی و دل بردی و جان من از غم سوختی
باز گرد آخر، که چندین ظلم نتوان کرد و رفت

دل به سویش رفت و در هجران مرا تنها گذاشت
کار بر من مشکل و بر خویش آسان کرد و رفت

در دم رفتن هلالی جان به دست دوست داد
نیم جانی داشت، آن هم صرف جانان کرد و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.