۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت
چه ستم ها که ندیدم به امید کرمت؟

دارم آن سر که به خاک قدمت سر بنهم
غیر ازینم هوسی نیست، به خاک قدمت

تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست
حشمت و خیل بتان در خور خیل و حشمت

لطف تو کم ز کم و جور تو بیش از بیشست
می کنم شکر و ندارم گله از بیش و کمت

عاشق دل شده را موج غم از سر بگذشت
دست او گیر، که افتاده به دریای غمت

رقم از مشک زدی بر رخش، ای کاتب صنع
آفرین بر تو و بر خامه ی مشکین رقمت!

دفتر شرح غمت رفت، هلالی، همه جا
گر چه صد ره ببریدیم زبان قلمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.