۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴

افروخت رنگت از می و دلها کباب شد
روی تو ماه بود، کنون آفتاب شد

گفتم: به دور عشق تو سازم سرای عیش
غم خانه ای که داشتم آن هم خراب شد

این آه گرم بی سببی نیست دم بدم
یا سینه سوخت، یا دل سوزان کباب شد

ناصح زبان گشاد که تسکین دهد مرا
نام تو برد و موجب صد اضطراب شد

خوناب دیده این همه دانی که از کجاست؟
خونی که بود، در دل غمدیده، آب شد

هر جا که هست روی تو، در پیش چشم ماست
کس در میان ما نتواند حجاب شد

فارغ نشسته بود هلالی به کوی زهد
ناگه لب تو دید و خراب شراب شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.