۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸

زان دل به جانب سگ کوی تو می کشد
کو دامنم گرفته، به سوی تو می کشد

دانی چرا به دامنت آویخته دلم؟
خود را باین بهانه به کوی تو می کشد

صاحبدلی، که یافت سر رشته ی مراد
سر رشته اش به حلقه ی موی تو می کشد

فارغ ز بوی غالیه جعد سنبلم
خاطر به جعد غالیه بوی تو می کشد

ای ترک مست، این همه سنگ جفا مزن
بر دل شکسته ای، که سبوی تو می کشد

بر عاشقان بلاست جفای تو و دلم
چندین بلا ز تندی خوی تو می کشد

دور از رخت کشید هلالی هزار آه
آه! این چهاست کز غم روی تو می کشد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.