هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که جز عاشقی کاری از او برنمی‌آید. او از درد فراق و اشتیاق به معشوق می‌نالد و از ناتوانی در بیان احساساتش می‌گوید. شاعر همچنین به بدخویی معشوق اشاره می‌کند و از این که عشقش نادیده گرفته می‌شود، شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴

مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی آید
بغیر از عاشقی کار دگر از من نمی آید

هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمی آید

تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمی آید

منور شد بتشریف قدومش خانه چشمم
بلی، جز مردمی از دیده روشن نمی آید

تو بدخویی، که داری قصد جان عاشقان، ور نه
کسی را از برای عاشقی کشتن نمی آید

بجای خاک پایش توتیا جستم، ندانستم
که: کار سرمه از خاکستر گلخن نمی آید

هلالی اشک می بارد، برو دامن کشان مگذر
تعلل چیست؟ چون گردی بران دامن نمی آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.