هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اشتیاق شدید خود به معشوق سخن می‌گوید و از دوری و محرومیت از دیدن او شکایت می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که حتی اگر از نزدیک نمی‌تواند او را ببیند، از دور نظاره‌گرش باشد. شاعر خود را حتی در حد سگانی می‌داند که در کوی معشوق رفت‌وآمد دارند و آرزو می‌کند پس از مرگ، سرش در کوی معشوق دفن شود. در پایان، او از سنگدلی معشوق گله می‌کند و می‌پرسد تا کی باید مرگ او را طلب کنند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه‌ای است که با احساسات شدید و گاه یأس‌آلود همراه است. همچنین، استفاده از استعاره‌هایی مانند 'سگ کوی معشوق' و درخواست دفن شدن در کوی معشوق پس از مرگ، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد. این متن برای کسانی مناسب است که با ادبیات عرفانی و عاشقانه کلاسیک فارسی آشنایی نسبی دارند.

غزل شمارهٔ ۱۶۷

ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید
گاه گاه از من محروم شده یاد آرید

تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟
وقت آنست که از خاک مرا بردارید

گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش
باری، از دور بنظاره او بگذارید

بی شمارند صف جمع غلامان در پیش
بنده را در صف آن جمع یکی بشمارید

گرد آن کوی سگانند بسی، بهر خدا
که مرا نیز در آن کوی سگی پندارید

بعد مردن سر من در سر کویش فگنید
ور توانید بخاک قدمش بسپارید

تا کی، ای سنگدلان، مرگ هلالی طلبید؟
مرد بیچاره، شما نیز همین انگارید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.