هوش مصنوعی: متن بالا بیانگر درد و رنج عاشقی است که در مسیر عشق به معشوق، با بیمهری و بیتوجهی مواجه شده است. شاعر از نرسیدن درد دلش به سلطان و معشوق شکایت دارد و از جفای معشوق و نرسیدن به آرزوهایش می‌نالد. در نهایت، او به ناچار به رقیب روی می‌آورد اما باز هم به خواسته‌اش نمی‌رسد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند جفا و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶۹

دل بدرد آمد و این درد بدرمان نرسید
سر درین کار شد و کار بسامان نرسید

آن جفا پیشه، که بر ناله من رحم نکرد
کافری بود، بفریاد مسلمان نرسید

کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد
وه! که درد دل درویش بسلطان نرسید

وه! که تا گشت سرم بر سر میدان تو خاک
بعد از آن پای تو یک روز بمیدان نرسید

تو چه دانی که: چه حالست مرا در ره عشق؟
چون ترا گردی ازین راه بدامان نرسید

عاقبت دست بدامان رقیب تو زدم
چه کنم؟ دست من او را بگریبان نرسید

عمرها خواست، هلالی، که بخوبان برسد
مرد بیچاره و یک روز بدیشان نرسید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.