هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد و رنج عشق نافرجام و هجران را بیان می‌کند. شاعر از غم عشق و اسارت در زلف معشوق شکایت دارد و آرزوی رهایی از این دردها را می‌کند. همچنین، به موضوعاتی مانند محرومیت، سفر، و امید به نجات اشاره شده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اجل و مرگ نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شمارهٔ ۲۱۰

وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص
کاش اجل در رسد تا شوم از جان خلاص!

جمله اسیر تواند، وه! چه عجب کافری!
کز غم عشق تو نیست هیچ مسلمان خلاص

بسته زلف توایم، رستن ما مشکلست
هر که گرفتار تست کی شود آسان خلاص؟

عاشق محروم تو بار سفر بست و رفت
شکر، که یک بارگی گشت ز حرمان خلاص

جام تو، ای می فروش، بی می راحت مباد
زانکه بدور توام از غم دوران خلاص

کاش! بساحل کشد رخت من از موج غم
آنکه شد از لطف او نوح ز توفان خلاص

مرد هلالی و بود عاشق خوبان هنوز
وای! که مسکین نگشت هرگز ازیشان خلاص
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.