هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق یار می‌گوید و از درد دوری و آرزوی وصال سخن می‌راند. او جوانی را به باد رفته می‌داند و از تلف شدن عمر گرانبها شکوه می‌کند. غمزه‌های معشوق او را هدف تیر بلا کرده و اشک‌هایش مانند طفلی از دیده جدا شده‌اند. شاعر از ناله‌های خود و نوای چنگ و دف می‌گوید و آرزو می‌کند که دامن وصال معشوق از دست نرود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۶

خوبان، اگر چه هر طرفی می کشند صف
تو در میان جان منی، جمله بر طرف

حالا بپای بوس خیالت مشرفم
گر دولت وصال تو یابم، زهی شرف!

دور از تو نوبهار جوانی بباد رفت
عمر چنان عزیز چرا شد چنین تلف؟

چشمت مرا نشانه پیکان غمزه ساخت
وه! چون کنم؟ که تیر بلا را شدم هدف

از دیده طفل اشک جدا شد، دریغ ازو
آه! آن در یتیم کجا رفت ازین صدف؟

ره میزنند و عربده آهنگ میکنند
با ما ببین که: در چه مقامند چنگ و دف؟

کوته مباد دست هلالی ز دامنت
کس دامن وصال ترا چون دهد ز کف؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.