هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و وصال معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی اگر به وصال نرسد، به خیال و تصور معشوق بسنده می‌کند. او از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و خال او یاد می‌کند و خود را اسیر و غلام این زیبایی‌ها می‌داند. شاعر عشق را کمال فضل می‌داند و از سربلندی در پایمال شدن برای معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'پایمال شدن' نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۶

چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم
بصبر کوشم و خرسند با خیال تو باشم

بعشوه زلف گشودی، بچهره خال فزودی
اسیر زلف تو گردم، غلام خال تو باشم

کمال فضل بتحصیل عاشقیست، خوش آن دم
که در مطالعه صفحه جمال تو باشم

چو پایمال تو گشتم، سرم بلند شد، آری
چه سربلندی ازین به که پایمال تو باشم؟

خمیده باد قد من ز غصه همچو هلالی
اگر نه مایل ابروی چون هلال تو باشم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.