۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷

تا عمر بود، در هوس روی تو باشم
در خاک شوم، خاک سر کوی تو باشم

فردای قیامت نروم جانب طوبی
در سایه سرو قد دلجوی تو باشم

خوش آنکه زبان از پی دشنام برآری
من دست برآورده، دعاگوی تو باشم

پهلوی تو پیوسته نشینند رقیبان
تا من نتوانم که بپهلوی تو باشم

از غمزه تو کاست تن من، که چو مویی
من موی شوم در خم گیسوی تو باشم

هر گه که از تو ناز بری دست بچوگان
خواهم همه تن سر شوم و گوی تو باشم

ای شاخ گل تازه، منم بلبل این باغ
معذورم، اگر شیفته روی تو باشم

روزی که فلک نام مرا خواند: هلالی
می خواست که من مایل ابروی تو باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.