هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم هجران یار و بی‌قراری عاشقانه می‌نالد. با وجود زیبایی‌های بهار و طبیعت، او به دلیل دوری از معشوق، هیچ لذتی نمی‌برد و نمی‌تواند از ناله و فغان خودداری کند. شعر بیانگر درد فراق و بی‌قراری ناشی از عشق است.
رده سنی: 15+ این شعر به دلیل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی مانند هجران، غم و بی‌قراری، برای مخاطبانی مناسب است که توانایی درک و تجربه این احساسات را دارند. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند.

غزل شمارهٔ ۲۶۲

بهار میرسد، اما بهار را چه کنم؟
چو نیست گلرخ من، لاله زار را چه کنم؟

باختیار توانم که: راز نگشایم
فغان و ناله بی اختیار را چه کنم؟

اگر چه روی تو خورشیدوار جلوه نماست
سیاه رویی شبهای تار را چه کنم؟

قرار عاشق بیدل بصبر باشد و بس
چو صبر نیست دل بی قرار را چه کنم؟

گرفتم این که: شب از می دمی بیاسایم
علی الصباح بلای حمار را چه کنم؟

هلالی، این همه غم را توان کشید، ولی
غم غریبی و هجران یار را چه کنم؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.