هوش مصنوعی: این شعر از هلالی بیانگر درد و رنج عاشقانه است. شاعر خود را مانند غنچهای در خوناب توصیف میکند که دلش پارهپاره و هر پاره در خون جگر پنهان است. او از ناپدید شدن معشوق پس از بیداری و دردهای پنهان در سینهاش میگوید. همچنین، اشاره میکند که عشق را نمیتوان پنهان کرد و بلای عشق، چه آشکار و چه پنهان، جانسوز است. در نهایت، شاعر میپرسد چه سودی دارد که عشق را در دل پنهان کنیم وقتی در نهایت این راز آشکار خواهد شد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و رنجهای عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم عرفانی ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۷

منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان
دلم صد پاره و هر پاره در خون جگر پنهان

تماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری
که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان

طبیبا، داغهای سینه را صد بار مرهم نه
که دارم در ته هر داغ صد داغ دگر پنهان

خط سبزی که خواهد رست از آن لب چیست میدانی؟
برای کشتن من زهر دارد در شکر پنهان

مگو: تا زنده باشی عشق را از خلق پنهان کن
که راز عاشقی هرگز نماند این قدر پنهان

نه تنها آشکارا داغ عشقت سوخت جان من
بلای عشق جانسوزست، اگر پیدا و گر پنهان

هلالی را چه سود از عشق پنهان داشتن در دل؟
چو در عالم نخواهد ماند آخر این خبر پنهان
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.