۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۶

نظاره کن در آینه خود را، حبیب من
اما بشرط آنکه نگردی رقیب من

من از وطن جدا و دل من ز من جدا
آگاه نیست یار ز حال غریب من

زین سان که درد عشق توام ساخت ناتوان
مشکل زیم، اگر تو نباشی طبیب من

تا کی خورم غم و پی تسکین درد خویش
گویم بخود که: در ازل این شد نصیب من؟

آزرده شد هلالی و آن گل نگفت هیچ:
تا کی جفای خار کشد عندلیب من؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.