هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از جدایی از وطن و دلتنگیهای ناشی از آن میگوید. او از درد عشق و بیتوجهی معشوق شکایت دارد و از این که یارش از حال غریب او بیخبر است، ناراحت است. شاعر همچنین از ناتوانی خود در تحمل این دردها سخن میگوید و از معشوق میخواهد که پزشک دردهای او باشد. در پایان، او از جفای زمانه و بیپاسخی گل (معشوق) شکایت میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرتآلود است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای شعری ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۳۰۶
نظاره کن در آینه خود را، حبیب من
اما بشرط آنکه نگردی رقیب من
من از وطن جدا و دل من ز من جدا
آگاه نیست یار ز حال غریب من
زین سان که درد عشق توام ساخت ناتوان
مشکل زیم، اگر تو نباشی طبیب من
تا کی خورم غم و پی تسکین درد خویش
گویم بخود که: در ازل این شد نصیب من؟
آزرده شد هلالی و آن گل نگفت هیچ:
تا کی جفای خار کشد عندلیب من؟
اما بشرط آنکه نگردی رقیب من
من از وطن جدا و دل من ز من جدا
آگاه نیست یار ز حال غریب من
زین سان که درد عشق توام ساخت ناتوان
مشکل زیم، اگر تو نباشی طبیب من
تا کی خورم غم و پی تسکین درد خویش
گویم بخود که: در ازل این شد نصیب من؟
آزرده شد هلالی و آن گل نگفت هیچ:
تا کی جفای خار کشد عندلیب من؟
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.