هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام و رنجهای عاشق سخن میگوید. شاعر خود را سیاهبخت میداند که همیشه در سایه معشوق است و از جور او در حیرت است. او از تنهایی در میان عاشقان شکایت دارد و حتی حاضر است به عنوان سگ معشوق باشد. در نهایت، شاعر از مرحمت و رحمت معشوق میخواهد و اعلام میکند که حاضر است جان خود را فدا کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فداکاری شدید و احساسات منفی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۵۶
آن سایه نیست، دایم دنبال او فتاده
چون من سیاه بختی سر در پیش نهاده
هر دم ز جور خوبان در حیرتم که: ایزد
آنرا که داده حسنی، مهری چرا نداده؟
با جمع عشقبازان تنها مرا چه نسبت؟
آن جمله کمتر از من، من از همه زیاده
تا نام من برآید در حلقه سگانت
طوق سگ تو بادا، در گردنم قلاده
گر میل باده داری، ای ترک مست، با من
در دست هر چه دارم، بادا فدای باده
چشمان خود برویم از مرحمت گشادی
درهای رحمت تست بر روی من گشاده
یا سر نهد بپایت، یا جان دهد هلالی
اینک ز سر گذشته، منت بجان نهاده
چون من سیاه بختی سر در پیش نهاده
هر دم ز جور خوبان در حیرتم که: ایزد
آنرا که داده حسنی، مهری چرا نداده؟
با جمع عشقبازان تنها مرا چه نسبت؟
آن جمله کمتر از من، من از همه زیاده
تا نام من برآید در حلقه سگانت
طوق سگ تو بادا، در گردنم قلاده
گر میل باده داری، ای ترک مست، با من
در دست هر چه دارم، بادا فدای باده
چشمان خود برویم از مرحمت گشادی
درهای رحمت تست بر روی من گشاده
یا سر نهد بپایت، یا جان دهد هلالی
اینک ز سر گذشته، منت بجان نهاده
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.