هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ظلم و ستم یک حاکم ستمگر و غارتگر شکایت می‌کند که با اسیران و غریبان رفتار سرکشانه دارد. او از سنگدلی این حاکم و ثروت و قدرت او می‌نالد و در نهایت به خدا پناه می‌برد. شاعر همچنین هشدار می‌دهد که ستمگران سرانجام سزای اعمال خود را خواهند دید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم انتقادی و اجتماعی عمیق است و ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین اشاره به ظلم و ستم می‌تواند برای سنین پایین ناراحت‌کننده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۸۸

ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری
شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری

با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی
از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی

با حریفان دگر معشوق عاشق پروری
وز دهان تنگ او هر گوشه تنگ شکری

چیست دانی، صف بصف، مژگان تیزش هر طرف؟
ناوک اندازان سپاهی، نیزه داران لشکری

در بر سیمین، دلی داری، بسختی همچو سنگ
وه! که دارد این چنین سنگین دلی، سیمین بری؟

بندگانش تاجدارانند و گرد کوی او
هر قدم تاج سری، افتاده بر خاک دری

تاب ظلم او ندارم، الله الله! چون کنم؟
من گدای بی کسی، او پادشاه کشوری

ای که می گویی: هلالی، سر نخواهی باختن
باش تا فردا میان خاک و خون بینی سری
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.