هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر خود را بندهای کوچک در مقابل معشوقی سلطانصفت توصیف میکند. او از عشق و ایثار سخن میگوید و از معشوق میخواهد که به او توجه کند. شاعر معشوق را از همه زیباتر میداند و از درد دوری و بیتوجهی او مینالد. در پایان، او از دل خود میخواهد که امیدوار باشد، اما به ظلم معشوق نیز اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و عارفانه پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'هلاک شو' و 'ستمگری' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۳۹۰
من بنده کمین و تو سلطان کشوری
روزی بچشم لطف برین بنده بنگری
جان و دلست صورت و جسم لطیف تو
روح مجسمی و حیات مصوری
گفتی: هلاک شو، که بسوی تو بنگرم
اینک هلاک میشوم، ای کاش بنگری!
در هر گذر که باشم و بینی مرا ز دور
نزدیک من رسی و نبینی و بگذری
یوسف بحسن از همه خوبان نکوترست
اما، عزیز من، تو ازان هم نکوتری
ای دل، که پابکوی ملامت نهاده ای
باور مکن که: سر بسلامت برون بری
داری نظر بحال همه از ره کرم
اما نظر بحال هلالی ستمگری
روزی بچشم لطف برین بنده بنگری
جان و دلست صورت و جسم لطیف تو
روح مجسمی و حیات مصوری
گفتی: هلاک شو، که بسوی تو بنگرم
اینک هلاک میشوم، ای کاش بنگری!
در هر گذر که باشم و بینی مرا ز دور
نزدیک من رسی و نبینی و بگذری
یوسف بحسن از همه خوبان نکوترست
اما، عزیز من، تو ازان هم نکوتری
ای دل، که پابکوی ملامت نهاده ای
باور مکن که: سر بسلامت برون بری
داری نظر بحال همه از ره کرم
اما نظر بحال هلالی ستمگری
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.