هوش مصنوعی: شاعر از معشوق خود شکایت می‌کند که با وجود نزدیکی، او را دور نگه می‌دارد. معشوق که باید درمانگر باشد، باعث رنجش او می‌شود. شاعر از بی‌توجهی معشوق به او و توجه به دیگران گلایه می‌کند و می‌پرسد چرا با وجود نبود شراب، او را مست می‌کند. همچنین، از رفتار نامناسب معشوق با خودش در مقایسه با دیگران ابراز ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'شراب لعل' و 'مخمور' ممکن است نیاز به توضیح داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۳۹۱

ز دوری تا بکی، ما را چنین مهجور می داری؟
وگر نزدیک می آیم تو خود را دور میداری

طبیب من تویی، اما مرا بیمار می خواهی
دوای من تویی، اما مرا رنجور میداری

بنور خود شبی روشن نکردی مجلس ما را
چراغ آشنایی را چرا بی نور میداری؟

مگر کیفیت رنج خمار، ای جان، نمی دانی
که ما را بی شراب لعل خود مخمور میداری؟

بدستور سگان زین آستانم چند میرانی؟
چه رسمست این که عاشق را بدان دستور میداری؟

ببزم وصل حاضر می کنی ارباب حشمت را
همین مسکین هلالی را ز خود مهجور میداری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.