هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر معشوق را به عنوان جان و حیات خود، ماه تمام، عزیز جهان، مهربان حقیقی و طبیب ناتوان خود توصیف می‌کند. همچنین، شاعر از رقیب می‌خواهد که جای خود را به او بدهد و تأکید می‌کند که معشوق جاودانه است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۴۲۱

عشاق را حیات بجانست و جان تویی
جان را اگر حیات دگر هست آن تویی

هر جا مهیست پیش رخت هست ناتمام
ماه تمام روی زمین و زمان تویی

یوسف اگر چه بود بخوبی عزیز مصر
حالا بملک حسن عزیز جهان تویی

گر صد هزار مهر نمایند مهوشان
ایشان ستمگرند، همین مهربان تویی

گر دل ز درد خون شد و گر جان بلب رسید
غم نیست، چون طبیب من ناتوان تویی

خیز، ای رقیب و جای سگش را بمن گذار
من کیستم، اگر سگ این آستان تویی؟

گر جان بباد داد هلالی از آن چه باک؟
جانی که هست در تن او جاودان تویی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.