هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر زیباییهای طبیعت و معشوق را توصیف میکند. او از عشق، جدایی و تنهایی میگوید و آرزو میکند که مورد توجه معشوق قرار گیرد. تصاویر شاعرانهای مانند خورشید سحرگاهی، سرو، گل و ماه نو در این شعر به کار رفتهاند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و عارفانه نسبتاً عمیق است و درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۴۲۰
سحرگاهان که چون خورشید از منزل برون آیی
برخسار جهان افروز عالم را بیارایی
برعنایی به از سروی، بزیبایی فزون از گل
تعالی الله! چه لطفست این؟ بزیبایی و رعنایی
مرا گویی که: جان بگذار و فرمایی که: دل خون کن
بجان و دل مطیعم، هر چه گویی، هر چه فرمایی
مگر جانی، که هر جا آمدی ناگه برون رفتی؟
مگر عمری، که هر گه میروی دیگر نمی آیی؟
چه خوش باشد که اول بر من افتد گوشه چشمت!
سحر چون نرگس زیبا ز خواب ناز بگشایی
دل از درد جدایی میکشد آهی و می گوید
که: تنهایی عجب دردیست! داد از دست تنهایی!
هلالی آید و هر شام سوی منظرت بیند
که شاید چون مه نو از کنار بام بنمایی
برخسار جهان افروز عالم را بیارایی
برعنایی به از سروی، بزیبایی فزون از گل
تعالی الله! چه لطفست این؟ بزیبایی و رعنایی
مرا گویی که: جان بگذار و فرمایی که: دل خون کن
بجان و دل مطیعم، هر چه گویی، هر چه فرمایی
مگر جانی، که هر جا آمدی ناگه برون رفتی؟
مگر عمری، که هر گه میروی دیگر نمی آیی؟
چه خوش باشد که اول بر من افتد گوشه چشمت!
سحر چون نرگس زیبا ز خواب ناز بگشایی
دل از درد جدایی میکشد آهی و می گوید
که: تنهایی عجب دردیست! داد از دست تنهایی!
هلالی آید و هر شام سوی منظرت بیند
که شاید چون مه نو از کنار بام بنمایی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.