۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

ز عشق لاف تو ای پیر فوطه پوش خطاست
که عشق و فوطه و پیری بهم نیاید راست

تو را که هست دو عارض سپید و جامه‌ کبود
دلت سیاه و رخت زرد و اشک سرخ چراست

تو را به عشق همه راستگوی نشناسند
و گرچه بر تو اثرهای عاشقی پیداست

مگر که بشکنی از بهر عشق توبه و نذر
که نذر و توبه شکستن ز بهر عشق رواست

سخن ز رَحل مگوی و ز رَطل ‌گوی سخن
که عاشقی و به ‌دست تو رطل باده سزاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.