۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

حلقه‌های زلف جانان تا سراندر سرزده است
دل ز من بگریخته است و زیر زلف او شده است

گر شب تاریک خواب آرد همی در چشم من
زلف شبرنگش چرا خواب از دو چشمم بستداست

گر ز اصل جادویی و شعبده خواهی نشان
چشم او بنگر که اصل جادویی و شعبده است

تاکه او را دو رده است از در مکنون و عقیق
از سرشک و لعل او بر چهرهٔ من صد رده است

گر بود آتشکده آرامگاه موبدان
عشق او چون موبدست و جان من آتشکده است

پارسا چون باشم از عشق وی و توبه ‌کنم
کان بت عیار تیر غمزه بر جانم زده است

با چنان غمزه‌ که او دارد مرا و جز مرا
پارسایی باطل است و توبه ‌کردن بیهده است

دارد آن خورشید لشکر صورت فردوسیان
گویی از فردوس پیش تخت سلطان آمده است

خسرو گیتی ملکشاه آن‌ که اندر شرق و غرب
نه بود هرگز چنو سلطان و نه هرگز بُده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.