۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳

امروز بتم تیغ جفا آخته دارد
خون دلم از دیده برون تاخته دارد

او را دلم آرامگه است و عجب این است
کارامگه خویش برانداخته دارد

صد مشعله از عشق برافروخته دارم
تا صد علم از حسن برافراخته دارد

جانم ببرد گر ز پی نرد بتازد
زیرا که ا‌از آغاز تو را باخته دارد

صد سلسله دارد ز ‌شبه ساخته برسیم
وان سلسله گویی که مرا ساخته دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.